خیلی وقتا نمی فهمم که چرا ما با هم دیگه دوست می شیم
نمی دونم که
چرا با هم حرف می زنیم
به هم قول می دیم، عهد می بندیم،عاشق می شیم
بعد
به خودمون می گیم:
وای دنیا الان دیگه بهترین روزهاش رو داره بهم نشون
می ده
بعد کم کم به هم دلبسته می شیم
دیگه تنهایی ممکن نیست
این
حرفی که هر روز توی آینه به خودمون می زنیم
وای چقدر خوشبختم
نمی
فهمیم که روزهاو شبامون چطوری داره می گذره
کلی آدم توی دنیا پیدا می شه
و بهمون حسادت می کنهما هم کلی پز می دیم
آخ که چقدر احساس غرور می
کنیم
دیگه زیاد به آدمهای اطرافمون توجهی نمی کنیم
بعد واسه همدیگه
هر کاری می کنیم
برای اینکه نشون بدیم عاشقیم به هر دری می زنیم
اوضاع
بر وفق مراد
نمی فهمم، یعنی هر چی فکر می کنم که چرا آدمها می تونن این
همه عوض بشن نمی فهمم
من عوض می شم
تو عوض می شی
خواسته هامون
تغییر می کنه
دیگه احساس می کنیم به درد هم نمی خوریماولش سر هر
چیزی جر و بحث می کنیم
بعدی اوضاع رو به هم می زنیم و چند روز قهر می
کنیم
یواش یواش قهرامون طولانی می شه و هیچ کس ناز هیچ کسی رو نمی کشه
وای
چقدر دلتنگی درد داره
دلمون برای هم تنگ می شه اما به روی خودمون نمی
آریم فکر می کنیم اگه حرف بزنیم نصف دنیا کم می شه
واسه هم تب می
کنیم اما به هم دروغ می گیم که سرما خوردیم
بی قراری می کنیم ، بهونه می
گیریم
اما فکر می کنیم اولشه ، بعد به خودمون می گیم :
نگران نباش
همه چیز درست می شه
بعد دیگه از دست خودمون هم خسته می شیم و به خودمون
می گیم:
بس کن لعنتی، چی از جونم میخوای
تصمیم می گیریم از هم جدا
بشیم
مهم نیست چقدر خاطره داشتیم
مهم نیست که یه روزی عاشق هم بودیم
مهم
نیست واسه هم نفس بودیم
دیگه هیچ چیزی از با هم بودنمون مهم نیست
آره
مهم نیست کی تصمیم می گیره که جدا بشه
تو باید بسوزی و بسازی
چون
خودت خواستی
چون جرمت عاشقی و صادقی
چون گناهت متعهد بودن به عهدته
بعد
مجرم می شی
سزای جرمت هم اینه که فراموش کنی
همه می گن ول کن بابا
اون
نبود خوب یکی دیگه
اما هیچ کسی توی دله کسی دیگه ای نیست
اینا همه
جزوه هایی که به دیگری می دیم
و گر نه در مورد خودمون که باشه تجدید می
یاریم
بعد برای اینکه به هم نشون بدیم که دیگه مهم نیست وما به شرایطمون
عادت کردیم
اگه بر حسب اتفاق همدیگه رو دیدیم یا حرف زدیم
سرد سرد
می شیم
انگار که هیچ وقت همدیگه رو نمی شناختیم
اما مگه ممکنه ....
بعد
شروع می کنیم به گم و گور کردن خاطراتمون
اما......
همه چیز از یاد
آدم می ره مگه یادش که همیشه یادشه
دلت می گیره و مدام بغض می کنی و اشک
می ریزی
بی تاب می شی، کم می یاری
موقع با هم بودن یادت نمی یومد که
کی روز می شه، کی شب می شه
اما وقتی جدا می شی، حساب دقیقه های
جداییتون رو هم داری
هر روز می شماری 1، 2، 3، .....بعد باورت نمی
شه که چند ماه شده، انگار همین دیروز بود
بعد واسه بقیه می شی مادربزرگ
همه
رو نصیحت می کنی که صادق نباشن
رو راست نباشن، همه چیزشون رو به پای کس
دیگه ای نزارن
از تنهایی و کوله بار غصه ای که هیچ کس درک نمی کنه
ناخودآگاه
می ری سراغ یکی دیگه .......اگه جدای این بچه بازیا احساس میکنی اونی که ازش جدا شدی هنوز جایی تو دلت داره
هنوز احساس میکنی دوسش داری و مثل اونو دیگه پیدا نمیکنی
اگه حس میکنی نزدیک بوده به اونی که دنبالش بودی.....
غرورتو کنار بذار و یه بار دیگه برو سمتش
اگه کاری کردی که دلش شکست غذربخواه...چیزی ازت کم نمیشه جز اینکه اون پی میبره خاطرش پا رو غرورت گذاشتی
شاید اون منتظر همین پا گذاشتنته...
بهتره غرورتو واسه کسی که دوستش داری از دست بدی تا اونو خاطر غرورت.
_____و ناگهان چه زود دیر میشود_________
بدترین درد این
نیست که عشقت بمیره
بدترین درد این
نیست که به اونی که دوستش داری نرسی
بدترین درد این نیست که عشقت بهت
نارو بزنه
بدترین درد اینم نیست که عاشق
یکی باشی و اون ندونه
بدترین درد این است یکی
بمیره . بعد از مرگش بفهمی که دوستت داشته......!!!
شب که می رسد به خودم وعده می دهم
که فردا صبح
حتما به تو خواهم گفت
صبح که فرا می رسد و نمی توانم بگویم
رسیدن شب
را بهانه میکنم
و باز شب می رسد و صبحی دیگر
و من هیچ وقت نمی توانم
حقیقت را به تو بگویم
بگذار میان شب و روز باقی بماند که
چه قدر
دوست
دارم......
زندگی باید کرد ...
گاه با یک گل سرخ..
گاه با یک دل تنگ ...
گاه باید رویید در پس این باران
گاه باید خندید بر غمی بی پایان ...
نازی بهار هم تموم
شد..ایشالله تابستونه خیلی خیلی خوبی همراه با
کلی خاطره های خوشگل در انتظارمون باشه
ضمنا این نوشته دزدی بود!!!!!!!!!!
منبعش یادم نیست که بذارم..شما ببخشید
ذذ